خودش می گفت دیوانه شده ام. چون می دید وقتی می گوید دیوانه شده ام من میروم پی کارم و می گذارم به موخوره های عزیزش برسد. موهای دوشاخه ای شبیه هزار قیچی کوچولو از ته موهای مامان آویزان شده بودند...